loading...
رویا جون

یک

نیما بازدید : 0 پنجشنبه 29 اسفند 1392 نظرات (0)

یک. دو.سه.خب همه چیز عادی است. من گوشه ی هال نشسته ام و همینطور که تلویزیون تماشا می کنم مانتویم را اتو میکنم.

یک.دو.سه.این اتوی مسخره یک قسمت از مانتویم را می سوزاند و من دلم میخواهد گریه کنم. احتمالا زمانی که با خودمان فکر می کنیم یعنی بد تر از این هم میشود؟ بدتر از "این" خوش را به ما نشان میدهد.

یک.دو.سه. همین اتوی مسخره یکهو می افتد روی پایم و من جیغ میکشم و گریه میکنم و هی می گویم که چقدر بدشانم.

یک.دو.سه.جای اتو روی پایم می ماند. پایم تاول میزند و تویش آب جمع می شود. آبش را خالی می کنم،زخم میشود. خب نمی خواهم بیش از این حالتان را بهم بزنم. خسته ام کرده است این درد سوختگی.

هی هی هی.سلامتی عجب نعمتی ست جان شما

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 4
  • بازدید کلی : 8